- نویسنده جمعی از نویسندگان
- ناشر شهید ابراهیم هادی
- نوع جلد شومیز
- قطع رقعی
- تعداد صفحات 160 صفحه
- وزن 182 گرم
محصولات مرتبط
توضیحات اجمالی
این کتاب روایت یکی از عاشقان امیرالمومنین و یکی از شاگردان مکتب امام روح الله است. که علی رغم این که یک بار هم فرمانده شهید ابراهیم هادی را ندیده بود اما او را الگوی خود قرار داد.شهید عابدی آن چنان از نظر سیما و چهره به ابراهیم هادی شباهت داشته که وقتی وارد مجلس ختم این شهید می شود او را با ابراهیم اشتباه می گیرد. دوستان ابراهیم هادی تایید می کنند که داود اخلاقا و رفتارا نیز همانند معشوق شهیدش بوده است. صدای بسیار رسایی هم داشت و بسیار زیبا روضه می خواند. بچه ها به داود غزالی هم می گفتند. وی توانست در اوایل جنگ تحمیلی، هیئت رزمندگان با عنوان «محبان المرتضی» را در کشور راه اندازی کند.با توجه به علاقه شهید عابدی به امام علی(ع) روز یکشنبه را که متعلق به آن حضرت است، به صورت هفتگی با دوستانش قرار گذاشته بودند هر جا هستند این روز را دور هم جمع شوند و از این روست که این کتاب هم به عنوان «قرار یکشنبه ها» نام گذاری شده است.سرانجام نیز در اسفند ماه سال 63 در عملیات بدر شربت شهادت را نوشید و رهسپار دیدار حضرت حق شد.
«قرار یکشنبهها» زندگینامه و خاطرات شهید داود عابدی به همت انتشارات شهید ابراهیم هادی است. این رزمنده دفاع مقدس در عملیات بدر در غرب هویزه به شهادت رسید.
عملیات بدر در ساعت ۲۳ روز یکشنبه ۱۹ اسفند ماه سال ۱۳۶۳ با رمز یا فاطمه الزهرا (س) شروع شد.
رمز موفقیت عملیات هم در ضربتی بودن و سرعت آن بود، اما از همان ابتدا، مشکلات، یکی پس از دیگری رخ نشان داد.
در بعضی محورها خط به راحتی شکسته شد و حتی برخی رزمندگان از دجله هم عبور کردند، اما در بعضی دیگر، رزمندگان با مقاومت سرسختانه عراقیها روبرو شدند. بعضی جاها کمبود قایق و امکانات، باعث تأخیر در رسیدن نیروها شد. دجله هم از آن چیزی که فرماندهان تصور کرده بودند، عریضتر و پرآبتر بود.
شب اول، نیروهای پراکنده در هور درگیر شدند و هواپیماهای عراقی از آنها پذیرایی کردند.
عراق هنوز مطمئن نبود که عملیات فقط در محور هور است و گمان میکرد مانند خیبر، در محور جنوب هم با ایرانیها روبرو خواهد شد. بعد از گذشت زمان و اطمینان عراقیها از تک محور بودن عملیات، آنها همه توانشان را به هور آوردند تا در مقابل رزمندگان ایرانی مقاومت کنند.
عراقیها عقبه رزمندگان ایرانی را با بمبهای شیمیایی میزدند و در مقابل، نیروهای رزمنده هم به شدت ایستادگی میکردند.
ایرانیها در شرایط سختی قرار گرفتند که حتی عقبنشینی هم برایشان سخت بود.
هر طرف که میدیدی آب بود و هور. برخی فرماندهان در معرکه زخمی شدند اما آنقدر ماندند و جنگیدند تا شهید شدند. چند فرمانده لشکر و قرارگاه هم در وسط معرکه حضور داشتند.
مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا (آذربایجان) و نیروهایش که از دجله گذشته بودند، در محدودهای محاصره شدند.
از قرارگاه به نیروهای باکری دستور دادند اگر شده دست و پای او را ببندند و به عقب منتقلش کنند، اما او قبول نکرد و همانجا ماند. یک نفر در این میان، آنقدر التماسش کرد که حاضر شد سوار قایق شود اما هنوز راه نیفتاده بود که از آن پیاده شد.
حال عجیبی داشت. وسایل جیبش را خالی کرد و یک تفنگ برداشت و شروع کرد به تیراندازی و جنگیدن تا اینکه یک تیر به سرش خورد.
پیکر او را به قایق آوردند تا زیر آتش سنگین متلاشی نشود. اما قایق، مورد هدف قرار گرفت و شعلهور شد. مهدی باکری هم درون آن سوخت و به دجله پیوست.
دیدگاه خود را بنویسید