کتاب اسرائیلی که من دیدم؛ نه صلح، نه حرف اضافه
خاطرات و مشاهدات خبرنگار عرب عاطف حزین از سفر به شهرهای صهیونیست نشین و مسلمان نشین فلسطین اشغالی
- نویسنده عاطف حزین
- ناشر شهید کاظمی
- مترجم وحید خضاب
- تعداد صفحات 192
- وزن 267 گرم
- قطع رقعی
- نوع جلد شومیز
محصولات مرتبط
توضیحات اجمالی
خاطرات و مشاهدات خبرنگار عرب عاطف حزین از سفر به شهرهای صهیونیست نشین و مسلمان نشین فلسطین اشغالی در سال 1996؛عاطف حزین در طول سفر خود با شخصیت های سیاسی فلسطینی و غیر فلسطینی و هم با مردم عادی دیدار و گفت و گو داشته، وارد شهرک های صهیونیست نشین از جمله تل آویو شده و همین طور به غزه سفر کرده است. به اعتقاد مترجم این اثر راوی، به وضوح، به خط سازش و روند صلح علاقه مند است و اساسا اگر کسی چنین رویکردی نداشته باشد، اجازه ورود به خاک فلسطین را ندارد، لذا نه این کتاب بلکه هر کتاب دیگری هم که در این عرصه به دست می آوریم، توسط کسانی نوشته شده که در سودای ذهن اساسا با موجودیت رژیم صهیونیستی مشکلی ندارند.از دیگر آثار این مترجم میتوان به چند نمای خواندنی ازتاریخ درخشان آل سعود، از افغانستان تا لندنستان، جاسوس استورم، کاملا سری و... اشاره کرد.
انگار طارق بن زیاد دوباره از گور برخاسته و (هنگام ورود به ساحل آندلس) همهٔ کشتیها را آتش زده و خطاب به سربازان لشگرش میگوید: دشمن پیش روی شماست و دریا پشت سرتان، راه گریزی هست؟
روزی خواهد آمد که من آن صبح ماه مارس ۱۹۹۶ را فراموش کرده باشم؟ محال است.
هیچ وقت عادت نداشتم که دوشنبهها، زود به محل کارم در نشریه «اخبار الیوم» بروم. همیشه دوشنبهها به خودم دو ساعت خواب اضافه جایزه میدادم و بعد، ساعت ۱۱ قبل از ظهر به دفتر نشریه میرفتم.
برای اینکه بیشتر، از جایزهام –همان خواب اضافی- لذت ببرم، هرچه تلفن کنار تختم زنگ زد، گوشی را برنداشتم. خصوصا که در تماسهای این وقت صبح معمولا چیزِ فایدهداری پیدا نمیشود.
ولی وقتی آن روز تلفن همینطور زنگ زد و زنگ زد، و کسی که آن طرف خط بود، هیچ از کارش خسته نشد، تصمیم گرفتم تا صبحم را با دادن چند بد و بیراه شروع کنم، شاید رفیقمان که آن طرف خط بود از سنگ انداختن بین من و جایزهٔ دوشنبههایم دست بردارد.
پشت خط، «محمد عمر» بود، همکارم، تازه کلی هم سرزنشم کرد که چرا دیر جواب دادهام. آخرش هم گفت استاد «محمد طنطاوی»، سردبیر نشریه، میخواهد دربارهٔ موضوع مهمیبا من حرف بزند.
وقتی خط را به سردبیر وصل کردند، همانطور که همیشه در برخورد با من عادت داشت، بیش از چند کلمه صحبت نکرد: «پاسپورتت آماده است؟ خب، پس همین الان بیا دفتر چون باید یه سفر بری اسرائیل. خداحافظ!»
حتما دارم خواب میبینم! ای وای از دست این خواب هایی که آدم اول صبحی میبیند. ای لعنت به این خوابی که الان دیدم. من که دوست دارم بروم ژاپن یا هند. البته اگر خواب مرا برداشت و برد آفریقای جنوبی هم بدم نمیآید. شاید کیفم وقتی کاملا کوک شود که خواب، مرا ببرد به ریودوژانیرو یا سائوپائولو.
دیدگاه خود را بنویسید