کتاب دِین اثر علیرضا مسرتی

خاطرات بچه های مسجد جزایری اهواز

از {{model.count}}
  • کتاب
  • کنگره ملی شهدای خوزستان
  • 90,000 تومان
    محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
    تعداد
    نوع
    • {{value}}
    مقایسه
    کمی صبر کنید...
    • نویسنده علیرضا مسرتی
    • ناشر سوره مهر
    • تعداد صفحات 575 صفحه
    • وزن 531 گرم
    • قطع رقعی
    • نوع جلد شومیز
    • شابک ۹۷۸۶۰۰۰۳۰۶۹۸۴

    توضیحات اجمالی

    در کتاب دِین، خاطراتی از بچه‌های مسجد جزایری اهواز را به قلم علی رضا مسرتی می‌خوانید. انقلاب اسلامی ایران از انقلاب‌های بزرگ جهان است که در آن مسجد به عنوان کانونی برای رشد، آگاهی، و اوج‌گیری انقلاب- نقشی اساسی در حرکت و مبارزات انقلابی مردم و درنهایت پیروزی آن داشته است. انقلاب اسلامی در ایران مسجد را به حوزه‌ای پُرجنب‌وجوش برای فعالیت‌های جمعی و اجتماعی تبدیل کرد، بنابراین مطالعه و پژوهش برای شناخت مساجدِ تأثیرگذار و شاخص از عرصه‌های مهم برای شناختِ عمیق و گسترده‌تر پدیده انقلاب و مقاومت و ایثار مردمی در دوران دفاع مقدس به شمار می‌آید.

    مسجد «جزایری» اهواز از جمله مساجد کانونی و تأثیرگذار و فعال در روند انقلاب اسلامی و سال‌های دفاع مقدس است که جایگاهی ویژه در تاریخ معاصر استان خوزستان و کشور دارد. بررسی روند حضور جوانان و روحانیت انقلابی این مسجد و ثبت و ضبط خاطرات آن‌ها از شکل‌گیری انقلاب و دفاع مقدس می‌تواند موجب آشنایی بیشتر و بهتر نسل‌های جدید با جریان انقلاب اسلامی و دلایل موفقیت آن در اهواز شود. در کتاب دِین؛ خاطراتی از بچه‌های مسجد جزایری اهواز، پژوهشگر و خاطره‌نویس محترم، علیرضا مسرتی، کوشیده با استفاده از اسناد، مصاحبه‌های گوناگون با شخصیت‌های فعال و مؤثر در مسجد، و رجوع به خاطرات شخصیِ خود به روایتی تاریخی-مستند از یک مسجد شاخص و تأثیرگذار در حوادث و تحولاتِ منجر به انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، و رویدادهای بعد از پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی در اهواز و نقش جوانان انقلابی و ایثارگر بپردازد. بریده‌ای از کتاب دِین یکی از روزهای گرم تابستان سال ۱۳۵۵، حبیب‌الله درویشی، پدر غفّار درویشی۱۳، یکی از همسایه‌های ما فوت کرد. غفار جوانی بلندقامت، خوش‌سیما، و محجوب با چشمانی متمایل به سبز بود و آن موقع پانزده سال داشت. خانواده درویشی چهار سالی بود که از استان اصفهان به اهواز آمده بودند و زمین‌های بایر اطراف سوسنگرد را اجاره می‌کردند و در آن هندوانه و صیفی‌جات می‌کاشتند. فصل برداشت که می‌شد، پدر غفّار، برای برکت محصولش، تعدادی هندوانه و طالبی خوب به درِ خانه همسایه‌ها می‌فرستاد. خبر فوت او همه همسایه‌ها را متأثر کرد؛ به گونه‌ای که جمع کثیری از مردم در مراسم تشییع و مجلس ختم او شرکت کردند. من برای شرکت در مراسم و تسلیت گفتن به غفار به خانه آن‌ها رفتم. علیرضا عصاره، پسر همسایه سمت راستی، و محسن نوذریان، پسر همسایه روبه‌رویی، ما هم به آنجا آمده بودند. سه نفرمان طی دو سه روزی که مراسم طول کشید، در کنار غفار بودیم و هم کمک می‌کردیم و هم به او دلداری می‌دادیم. یک روز محسن بعد از مراسم گفت: «من برای نماز مغرب و عشا به مسجد حاج علوان۱۴ می‌روم.» علیرضا عصاره به سمت محسن رفت و گفت: «من هم می‌روم.» بعد رو کرد به من و غفار گفت: «شما هم بیایید.» من و غفار نگاهی به هم کردیم و با محسن و علیرضا همراه شدیم. مسجد حاج علوان به خانه‌هایمان نزدیک و تا آنجا حدود سه دقیقه راه بود. هنگام اذان مغرب بود که وارد مسجد شدیم و به وضوخانه رفتیم. وضو گرفتیم و در نماز جماعت شرکت کردیم و نماز خواندیم. از آن شب به بعد بیشتر اوقات در نماز جماعت‌های مسجد شرکت می‌کردیم. شب‌ها بعد از نماز مغرب و عشا، که آقای مؤذن۱۵ اقامه می‌کرد، جلسه قرائت قرآن برپا می‌شد. یکی از همان شب‌های اول، آقای مؤذن، که با محسن آشنا بود، به او گفته بود از ما بخواهد تا در جلسه قرآن شرکت کنیم. وقتی محسن پیشنهاد آقای مؤذن را به ما گفت، همه با گفتن کلمه «برویم؟» اعلام موافقت کردیم و به حلقه بچه‌های جلسه قرآن، که به صورت یک دایره نشسته بودند، رفتیم و حلقه آن‌ها کامل‌تر شد. از آن شب از اعضای ثابت جلسه قرآن بودیم. گاهی سید محمدرضا حسن‌زاده۱۶، که منزلشان به فاصله کمی در همسایگی مسجد بود، هم در جلسات قرائت قرآن شرکت می‌کرد. او خیلی خوب قرآن می‌خواند. من و سید محمدرضا دوران دبستان همکلاس بودیم و در شاگرد اولی کلاس با هم رقابت داشتیم. البته بیشتر او شاگرد اول می‌شد. کلاس پنجم دبستان یا اول راهنمایی یک معلم کمونیست داشتیم که گاهی حرف‌های ضد مذهبی می‌زد. سید، در همان سن کم، با لحن مؤدبانه پاسخ او را داد. مدتی که گذشت، آن معلم به بچه‌ها تکلیف سرِ کاری می‌داد و می‌رفت کنار نیمکت سید محمدرضا و با او بحث اعتقادی می‌کرد. گاهی این بحث‌ها بیست سی دقیقه طول می‌کشید. من آن موقع راجع به مطالب مورد بحث آن‌ها اطلاعاتی نداشتم.


    نویسنده
    علیرضا مسرتی
    ناشر
    سوره مهر
    تعداد صفحات
    575 صفحه
    وزن
    531 گرم
    قطع
    رقعی
    نوع جلد
    شومیز
    شابک
    ۹۷۸۶۰۰۰۳۰۶۹۸۴

    دیدگاه خود را بنویسید

    • {{value}}
    این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
    دیدگاه خود را بنویسید.
    کمی صبر کنید...