- نویسنده حسن شیردل
- ناشر شهید کاظمی
- وزن 435
- تعداد صفحات 400
- قطع رقعی
- نوع جلد شومیز
توضیحات اجمالی
کتاب ساره؛ قصه زنی است که دور اندیشی خاصی در زندگی داشت.بهترین راوی مردان جنگ، همسران آنها هستند چرا که به خوبی از خلق و خو و زوایای پنهان و آشکار شخصیت های مردان جنگی آگاه هستند، از این رو می توانند ما را با شناخت کامل تری نسبت به احوالات شهدا آشنا کنند. این کتاب روایت زندگی همسر شهید نیکخو از کودکی تا بعد از شهادت خداداد است. ساره یکی از زنان مقاوم، صبور و مهربانی است که سال های بسیاری از دوران جنگ را در کنار همسر و فرزند با نگاه به آینده سپری کرده است. این همسرانههای زیبای ساره تمام کتاب را پر از فراز و فرودهایی کرده که توانایی بررسی زندگی شهید خداداد را از زبان راوی کتاب، پر از تعلیق و جستجو میکند؛جستجویی که سختیهای زندگی و سادهزیستی و دوری و دلتنگیهای هر دو را با قلم برادران شیردل در کتاب میتوانید بخوانید.
متأهلها را به مدارس روزانه راه نمیدادند، برای همین در دوره نامزدی، در مدرسه شبانهروزی «قناد» ثبتنام کردم. من با دوستم عفت هم مدرسهای بودیم و با مدیر و معاون مدرسه صمیمی بودیم. خیلی شیک و باوقار رفتم و پروندهام را گرفتم و در مدرسه شبانه قناد ثبتنام کردم و از ۲ تا ۶ غروب میرفتم مدرسه.
همهٔ متأهلها یا آنهایی که مردود میشدند و خجالت میکشیدند بروند مدرسه، یا آنهایی که ترک تحصیل کرده بودند و دوباره حال و هوای درس خواندن به سرشان زده بود، آمده بودند آنجا. همان رشته تجربی را میخواندم. عفت با من بود. حمیده هم رفته بود چالوس و گاهی تلفن میزدیم و از حال هم باخبر میشدیم. من هم که این روزها پر بودم از علی آقا، هرکس مرا میدید، جای خالی او را به یادم میآورد. مردم از روی محبت خبر از حال کسی میگرفتند که دلتنگش بودم. نمیدانم اسمش را مرحم بگذارم یا زخم، امّا بالاخره همیشه بود و به مرور زمان با آن کنار آمدم.
۶ غروب هوا تاریک میشد و روزها که میرفتم مدرسه و میآمدم، کسی نبود با موتورسیکلت یا ماشین بیاید دنبالم و برگشتن به خانه سخت بود، برای همین میرفتم پیش مادرم و خانه نمیآمدم و دیگر از سر بی تجربگی، شام شب ته گرفته نبود، علی آقا هم نبود که با آن صبوری برود نان و پنیر بخرد، بگوییم و بخندیم و شاممان را بخوریم.
دیدگاه خود را بنویسید