کتاب پسرک فلافل فروش
پیشنهاد ویژه

کتاب پسرک فلافل فروش

زندگینامه مدافع حرم شهید محمدهادی ذوالفقاری

از {{model.count}}
  • کتاب
  • داستان و رمان
  • 35,000 تومان
    32,500 تومان
    8%
    تخفیف
    محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
    تعداد
    نوع
    • {{value}}
    مقایسه
    کمی صبر کنید...
    • نویسنده جمعی از نویسندگان
    • قطع رقعی
    • نوع جلد شومیز
    • وزن 216 گرم
    • تعداد صفحات 160 صفحه
    • ناشر انتشارات شهید ابراهیم هادی
    • شابک ۹۷۸۶۰۰۷۸۴۱۹۷۶

    توضیحات اجمالی

    «پسرک فلافل فروش» عنوان کتابی است که دربردارنده زندگینامه و خاطرات بسیجی مدافع حرم، طلبه شهید محمدهادی ذوالفقاری است.شهید ذوالفقاری، روز بیست و ششم بهمن 93 در سامرا به فیض شهادت نائل آمد.«پسرک فلافل فروش» حاوی مجموعه خاطراتی از پدر، مادر، خواهر و جمعی از دوستان و آشنایان شهید در ایران و عراق، از دوران کودکی تا زمان شهادت است و عنوان کتاب نیز برگرفته از عنوان یکی از همین خاطرات می باشد.در انتهای این کتاب، تصاویر شهید ذوالفقاری نیز چاپ شده است.

    کار فرهنگی مسجد موسی ابن جعفر علیه السلام بسیار گسترده شده بود.سید علی مصطفوی برنامه های ورزشی و اردویی زیادی را ترتیب می داد.
    همیشه برای جلسات هیئت یا برنامه های اردویی فلافل می خرید.می گفت هم سالم است هم ارزان.
    یک فلافل فروشی به نام جوادین در خیابان پشت مسجد بود که از آنجا خرید می کرد.
    شاگرد این فلافل فروشی یک پسر با ادب بود.که با یک نگاه می شد فهمید این پسر زمینه ی معنوی خوبی دارد.
    بارها با خود سید علی مصطفوی رفته بودیم سراغ این فلافل فروشی و با این جوان حرف می زدیم.سید علی می گفت:این پسر باطن پاکی دارد،باید او را جذب مسجد کنیم.
    برای همین چندبار با او صحبت کرد و گفت که ما در مسجد چندین برنامه ی فرهنگی و ورزشی داریم.اگر دوست داشتی بیا و توی این برنامه ها شرکت کن.
    حتی پیشنهاد کرد که اگر فرصت نداری،در برنامه ی فوتبال بچه های مسجد شرکت کن.آن پسرک هم لبخندی می زد و می گفت: چشم.اگر فرصت شد،می یام.
    رفاقت ما با این پسر در حد سلام و علیک  بود. تا اینکه یک شب مراسم یادواره ی شهدا در مسجد برگزار شد.این اولین یادواره ی شهدا بعد از پایان دوران دفاع مقدس بود.
    در پایان مراسم دیدم همان پسرک فلافل فروش انتهای مسجد نشسته! به سید علی اشاره کردم و گفتم: رفیقت اومده مسجد.
    سیدعلی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد.بعد او را در جمع بچه های بسیج وارد کرد و گفت:ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده اید!
    خلاصه کلی گفتیمو خندیدیم.بعد سید علی گفت: چی شد این طرفا اومدی؟!
    اوهم با صداقتی که داشت گفت: داشتم از جلوی مسجد رد می شدم که دیدم مراسم دارید.گفتم بیام ببینم چه خبره که شما رو دیدم.
    سیدعلی خندید و گفت: پس شهدا تو رو دعوت کردن.
    بعد باهم شروع کردیم به مجع آوری وسایل مراسم. یک کلاه آهنی مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب به آن نگاه می کرد.سید علی گفت:اگه دوست داری، بگذار روی سرت.
    اوهم کلاه رو گذاشت روی سرش و گفت: به من می یاد؟
    سیدعلی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد، شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند!
    همه خندیدیم. اما واقعیت همانی بود که سید گفت: این پسر را گویی شهدا در همان مراسم انتخاب کردند.
    پسرک فلافل فروش همان هادی ذوالفقاری بود که سید علی مصطفوی او را جذب مسجد کرد و بعد ها اسوه و الگوی بچه های مسجدی شد.

    نویسنده
    جمعی از نویسندگان
    قطع
    رقعی
    نوع جلد
    شومیز
    وزن
    216 گرم
    تعداد صفحات
    160 صفحه
    ناشر
    انتشارات شهید ابراهیم هادی
    شابک
    ۹۷۸۶۰۰۷۸۴۱۹۷۶

    دیدگاه خود را بنویسید

    • {{value}}
    این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
    دیدگاه خود را بنویسید.
    کمی صبر کنید...