کتاب آوریل 3015 روایت داستانی اکبر عبدالله نژاد شهید امنیت از زبان همسر اثر مریم شیدا

از {{model.count}}
  • کتاب
  • داستان و رمان
  • 80,000 تومان
    محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
    تعداد
    نوع
    • {{value}}
    مقایسه
    کمی صبر کنید...
    • نویسنده مریم شیدا
    • ناشر روایت فتح
    • تعداد صفحه 250
    • قطع رقعی
    • نوع جلد جلد نرم
    • شابک ۹۷۸۶۰۰۳۳۰۶۵۴۷

    توضیحات اجمالی

    کتاب «آوریل ‌3015» روایت داستانی از زندگی شهید اکبر عبدالله‌نژاد، از شهدای امنیت کشورمان است که در سراوان و در درگیری با اشرار منطقه به شهادت رسیده است. این کتاب که به قلم مریم شیدا نوشته شده است، روایت زندگی شهید از زبان همسر شهید است. روایت کتاب به زبان اول‌شخص و از زبان همسر شهید یعنی مریم است و دقیقا از نقطه‌ای شروع می‌شود که او قصد ازدواج ندارد و همه خواستگارانش را جواب می‌کند تا پای اکبر عبدالله‌نژاد به خانه‌شان باز می‌شود، مهرش به دلش می‌نشیند و نمی‌تواند نه بگوید. در‌واقع این کتاب روایت‌های جزئی و دقیقی است که چگونه عشق اکبر در دل مریم می‌نشیند. او چگونه رفتار می‌کند. چگونه همسر و پدری است. چگونه پسر و برادری است که همه تا این حد دوستش دارند و با خانواده و مردم و همکاران چطور رفتار می‌کند.

    آن قدر ژست‌های مختلف گرفت که خنده‌ام گرفته بود.
    - پاشو برو دیگه بسه... از بس خندیدم دلم درد گرفت.
    65 عکس توی دوربین ثبت شده بود. اکبر لباس‌هایش را پوشید بچه‌ها را صدا زدم تا برای خداحافظی با پدرشان بیایند. دوربین را تنظیم کردم روی فیلمبرداری محمدحسن پای اکبر را گرفته بود و گریه می‌کرد.
    - خب کوجا میری حاج آقو؟
    - دارم میرم سروستون، یکی کمه دو تابستون... یه جای دوری دارم میرم.
    -ان‌شاء‌الله کی برمی‌گردی؟
    - امروز چندمه؟
    - سه‌شنبه پونزدهم آذرماه سال 1393.
    - خب من ان‌شاء‌الله پونزده آوریل 3015 بر‌می‌گردم.
    - نگفتی این همه قلمه انگور جمع کردی برای چی؟
    - می‌خوایم به امید خدا توی سراوان چاه بزنیم برسیم به آب، قلمه‌ها رو بکاریم و کار راه بندازیم اسمش بشه اکبرآباد و مردم اونجا همیشه یادم کنن.
     اکبر بچه‌ها را بغل گرفت و بوسید از زیر قرآن ردش کردم. محمد‌حسن را بغل گرفتم و با هم داخل حیاط رفتیم جلوی در حیاط بود که برگشت و انگشت کوچکش را توی انگشت کوچکم گره کرد...
    کتاب پر است از خاطرات دست اول از شهید به‌خصوص بشارت‌هایی که قبل از شهادت درمورد این اتفاق به او، آشنایان و همکارانش داده بودند. یکی از جالب‌ترین این بشارت‌ها خوابی است که خود شهید چندی قبل از شهادت دیده و برای همسرش تعریف کرده بود:
    - مریم دیشب یه خواب خیلی قشنگی دیدم.
    - خیره ان‌شاء‌الله چه خوابی؟
    - خواب دیدم با دو تا از دوستام جلوی در یه خونه قدیمی هستیم در زدیم می‌دونی کی در رو باز کرد؟
    - کی؟
    - حضرت‌آقا بود با عبا و عرقچین روی سرش... تعارف کرد رفتیم تو خونه‌اش برامون چایی ریخت... بعد یک سری حرف‌ها بهمون زد. هر‌چی فکر می‌کنم یادم نمی‌آد ولی تو خواب خیلی خوشحال بودیم که مهمون حضرت‌آقا شدیم.
    تازه داشتم تعبیر خوابش را می‌فهمیدم، آقا در خواب مژده شهادت داده بود و دو نفر دیگر هم همین رفیقانش بودند که با هم شهید شده بودند.

    نویسنده
    مریم شیدا
    ناشر
    روایت فتح
    تعداد صفحه
    250
    قطع
    رقعی
    نوع جلد
    جلد نرم
    شابک
    ۹۷۸۶۰۰۳۳۰۶۵۴۷

    دیدگاه خود را بنویسید

    • {{value}}
    این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
    دیدگاه خود را بنویسید.
    کمی صبر کنید...