- نویسنده محمدعلی جعفری
- ناشر روایت فتح
- تعداد صفحه 328
- قطع رقعی
- نوع جلد جلدنرم
- شابک 9786003304109
توضیحات اجمالی
این کتاب از مجموعه کتاب های مدافع حرم با عنوان «عمار حلب» خاطراتی از گوشه های زندگی شهید محمدحسین محمدخانی را روایت می کند. شهید محمد حسین محمدخانی اصالتی یزدی دارد اما به تاریخ 9 تیرماه 1364 شمسی در تهران متولد شده است. وی سال های دانشجویی خود را در رشته ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان بسیج دانشجویی بود. محمدحسین به صورت داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در سوریه ملحق شد و سرانجام به تاریخ 16 آبان 1394 شمسی، طی نبرد با داعش، در عملیات محرم، خلعت شهادت پوشید.
«صبح بین ساعت شش و هفت بود که آن مکالمات پشت بیسیم را میشنیدیم ، فرماندهی ایشان را صدا کرد و گفت اتفاقی در محور کناری ما افتاده ، الان مسلحین از نقطهای میخواهند به این محور نفوذ کنند ، اگر آنجا سقوط کند محور ما هم آسیب میبیند . او با این که شناختی از آن زمین و آن منطقه و آن محور کنار دستی نداشت ، قبول کرد . شب قبلش میگفت : « متنفرم از این که توی زمینی که نمیشناسم عملیات کنم.» این بار را به دوش کشید به خاطر این که زحمات چند روز گذشته بچهها هدر نرود و خط شکسته نشود . آنجا نقطه مسئولیت او نبود .
چهار، پنج نفری راه افتادند. شبانه رفتند برای شناسایی صبح عملیات درگیر شدند به روشنایی خورده بودیم یک مقدار کار گره خورد شش، هفت صبح بود که حاج عمار شهید شد نیروهای غیر ایرانی پشت بیسیم میگفتندحاج عمار استشهد .سریع از اتاق عملیات گفتیم حاج عمار شهید نشده، حالش خوبه، فقط کمی جراحت داره گفتیم مجروح شده که شیرازه کار از هم نپاشد. این نیروها دو ، سه سال بود که با حاج عمار کار میکردند نمیخواستیم نگرانی در دلشان ایجاد شودپشت بی سیم گفتیم فلانی نگو حاج عمار شهید شده،نگذار همه نیروها متوجه شوند و روحیهشان را از دست بدهند.از این طرف در اتاق عملیات غوغایی بود.یکی از دوستان از پشت میزش افتاد کف اتاق از حال رفت پاهایش را دراز کردیم به هوشش آوردیم و آب قند دادیم بهش ، به فکر این بودیم چه کسی را جایگزین حاج عمار کنیم کسی که جنگنده، خستگی ناپذیر، شجاع و مدیر باشد و با نیروها بجوشد واقعا کسی را نداشتیم حاج قاسم بعد از شهادت حاج عمار گفت کمرم شکست دوستانی که جنازه عمار را دیده بودند میگفتند مثل کسی بوده که روزها و شبهای متمادی عملیات کرده و حالا از فرط خستگی خیلی راحت خوابش برده.
دیدگاه خود را بنویسید