قصه کتاب با ریتمی مناسب برشی از زندگی فرزانه سیاهکالی مرادی را تصویر میکند که حمید وارد زندگیاش میشود، او را درگیر دنیای خود میکند و دنیای بهتری برایش میسازد.
بگذارید صریح باشم، کتاب یادت باشد به نحوی روایت عاشقانه زندگی دو زوج جوان حزباللهی را روایت میکند و این موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده. عاشقانهای با تمام ویژگی آدمهای عادی، با خوشیها و خوشبختیها، با سختیها و رنجها، با تضادها و تناقضها و حتی با اشتباهاتی که خاطره میشوند و تجربه عاشقانه میسازند. این نوع روایت آنقدر صادقانه هست که هم تضادهای رفتاری راوی ماجرا را به تصویر میکشد و جدال درونی او را با عشقش نمایش میدهد و هم خوشبختی را نشان میدهد که دارد شکل میگیرد. برای مثال فرزانه سیاهکالی مرادی جدالی درونی دارد تا پیش از محرمیت چندان با حمید گرم نگیرد و برای خندیدن به یک شوخی کوچک او پس از بازگشت از مطب دکتر ژنتیک گریه میکند و چند صفحه بعد همراه نامزد خود در همان شرایط قبلی قدم میزند، بستنی میخورد و از رویاهایشان میگویند تا همدیگر را بهتر بشناسند. همین گفتارهای صادقانه روایت کتاب را باورپذیر میکند.
اکنون کتاب را با 50 درصد تخفیف بخرید
دوران نامزدی هم همینطور است، انگار اشتباهات دیروز هم تبدیل به خاطراتی شیرین شدهاند، مانند ماجرای سفر آنها با موتورسیکلت به بوئینزهرا برای عیددیدنی و خطر بزرگی که از بیخ گوش آنها رد میشود و نزدیک بود تا باعث تصادفی مرگبار شود. زمانی هم که بازگشت آنها از بوئینزهرا به غروب و شب بر میخورد و تمام وجود آنها تا رسیدن به خانه یخ میزند، کاملاً قابل تصور است که این دو چه روش اشتباهی را برای بازدید نوروزی انتخاب کرده بودند و احتمالاً در حال بازگشت پشیمان هم بودهاند. اما امروز همین خاطره برای راوی ماجرا عاشقانه و لذت بخش است.
معاملهی این ثروت بزرگ
فکر میکنم این کتاب با تمام روایتهای عاشقانهاش خدمت بزرگی کرده است؛ بهویژه آنکه ثابت میکند مدافعان حرم و شهدا در عین همه تفکرات ملکوتی و عمل به تکلیفشان، مثل همه مردم درگیر عشق و دوست داشتن هستند. این آنجایی لذتبخش میشود که یک زندگی عاشقانه دینمدارانه به تصویر کشیده میشود و نشان میدهد برخلاف درگیریهای امروزی ما، عشق و خوشبختی نسبتی با تجمل و گناه و اسراف ندارد.
مسابقه پویش مطالعاتی کتاب یادت باشد
فرزانه و حمید جایجای زندگیشان مراعات حرمتهای الهی است، نشاط جوانانه دارد، خوشیهای نامزدی دارد و الهی هم هست. برای مثال، گعده همیشگی آنها برای قدمزدن و باهم بودن مزار شهدای قزوین است، اما کوه رفتن هم جای خودش را دارد. زمانی که پای خرید جهیزیه پیش میآید، سلیقه و زیبایی و جذابیت جای خودش را دارد، اما توجه به امر ولی مسلمین و خرید کالای ایرانی پررنگ است، وقتی قرار است برای زندگی مشترک خانه اجاره کنند، با پولی که حمید دارد میشود در محلههایی خوب خانهای مناسب اجاره کرد، اما هردو آنها راضی میشوند نیمی از پسانداز حمید را به دوستش قرض بدهند و همان آغاز زندگی در خانهای کوچکتر در محلهای متوسط زندگی کنند و همچنان خودشان را خوشبختترین آدمهای روی زمین میدانند. اینها ویژگیهایی است که از خواندن آنها لذت میبریم.
علاوه بر همه اینها شیطنتهای عاشقانه این دو هم خواندنی است، تیپزدن حمید برای رفتن به میهمانیها واقعاً جالب است، زمانی که حمید مشغول تعقیبات نمازصبح است و همسرش برای کشاندن او پای سفره صبحانه سربهسرش میگذارد روایت یک خوشبختی ساده است.
همه اینها نشان میدهد که قصه فرزانه سیاهکالی مرادی از زندگی با حمید، عاشقانهای است که به جای خود جذاب، کمی دقیق و با ریتم مناسب روایت میشود. این همان عاشقانههای سادهای است که در خلال هرفصل به آنها اشاره هم میشود. این عشق آنقدر خوب منتقل میشود که هر خوانندهای به فکر فرو میرود، پرسشی که درگیرمان میکند این است که این چه شور مقدس و چه هدف والایی است که فرزانه و حمید حاضرند بزرگترین ثروت خود (یعنی عشقشان را) در پیشگاه خداوند و با او معامله کنند؟ ذهن که به این پرسش میرسد، کتاب به هدف رسیده است.
دیدگاه خود را بنویسید